اشک هایی که نریخته ام یک روز مرا می پوساند نازنین.
بعد از تو گنجشک ها در ترک های قلبم خانه کرده اند و بیهوده صبح ها نبودنت را شلوغ می کنند.
در ژرفای این زمستان کم عمق شناور گشته ام در سطحی وابسته به تو شاید که زخم حرف هایی که زدی،خوب شود.
کنار تو بلند خندیدن و بلند رنجیدن
از بلندترین پل ها پریدن
مرگ در عمیق ترین خواب ها
خواندن با گروه کرها
من هیچ جا به دنبال تو نبوده ام و از تو نخوانده ام از تو ننوشته ام فقط مثل دیوانه ها سایه ی تو بوده ام در تاریک ترین لحظاتت و تو را بر هیچ کجا ندیده ام.
تو من بودی یا من تو ؟
دیالکتیک تنهایی...
برچسب : نویسنده : fshaer205 بازدید : 186