تیمارستان متحرک

ساخت وبلاگ

امروز چیزهایی به یاد آوردم که خیلی طول کشیده بود فراموش کنم

تمام چیزهایی که به من تحمیل شده بودن مانند زخمی کهنه دوباره سر باز کرده اند و روحم از درد تیر می کشد.

عاجزم از سکوت کردن،ماه هاست بی وقفه صحبت کرده ام و هر چقدر بیشتر حرف می زنم بیشتر احساس پوچی می کنم مهربان،از امروز میخواهم تا مدت زیادی تا مجبور نشوم حرف نزنم فقط و فقط می نویسم تا یکباره از دست نروم.

از خواهر کوچکم پرسیدم که مرا چقدر دوست دارد؟ بچگانه گفت که نمیدانم که چقدر دوستت دارم و من هم در این سن و سال بی خبرم از اینکه چقدر دوست دارم، که را دوست دارم، چرا دوست دارم؟:(

پوسیده ام کنج خودم

 

پی نوشت:

این سردرد و نقاهت عمل جراحی و عصر غمگین و فیلم never let me go2010ترکیب وحشتناکی ست برای امروز

فکر کنم امروز پرحرفی کردم

دیالکتیک تنهایی...
ما را در سایت دیالکتیک تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshaer205 بازدید : 148 تاريخ : شنبه 28 دی 1398 ساعت: 16:41