هبوط

ساخت وبلاگ

آه...جنابِ نیما، «من روزی یک نقشه می‌کِشَم که از مَردُم بیشتر دور باشم و روی این عفریت‌های بی‌رحم و بی‌شعور را که از گوشت و پوستِ همدیگر تغذیه می‌کنند، نبینم.»

​​​​​​از نامه های نیما یوشیج به دکتر مبشری

پی نوشت:

می شود بعضی ها را مثل نارنگی ها خیلی زودتر چید ولی ترش هستند.شاید به مذاق ما خوش نیایند

-بگذار وقتش برسد

+هیچ وقت نگذاشتم وقتش برسد،همیشه عجله داشتم برای چیدن ،برای طرد شدن،برای فراموش شدن.

رشادت،نور وصف ناشدنی بود،ولی تا به خود آمدم،تاریکی در ژرفای خاک،دفن شد و زمین از فرط تعجب،درخت های مرده را وارونه بالا می آورد و آن دم که ریشه ها در شوق ابرها خود را بالا می کشیدند،از رمق می افتادند و محو می شدند و سکوت آنقدر فراگیر می شد که دیگر کمتر کسی به یاد می آورد،این سایه های فلاکت زده،روزی حرف می زدند.ما سکوت کردیم،جهان سکوت کرد و نور ها به‌جای ما با تاریکی هم‌صحبت شدند.

دیالکتیک تنهایی...
ما را در سایت دیالکتیک تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshaer205 بازدید : 60 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 17:06